سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تجربه و علم

بحث جالبی مطرح شد. بد ندیدم نظر خودم رو اینجا بنویسم تا اگر کسی خواست نظر بده و یا اگه مطلبی داشت با اسم خودش توی وبلاگ قرار داده بشه.

من فکر می کنم ابتدا باید نقش دانشگاه رو در جامعه مورد ارزیابی قرار دهیم و مشحص کنیم از دانشگاه چه انتظاری داریم. آنچه مسلم است جهان امروزه بر پایه علم و دانش اداره می شود که این علم و دانش یا بصورت تکنولوژی نمود پیدا کرده و نحوه زندگی ما را دچار تغییر کرده است و یا مستقیما در نحوه زندگی ما تاثیر گذاشته است که می توان در این زمبنه به علوم انسانی اشاره کرد. مسلما اهداف مختلفی از توسعه علم و تحقیق و توسعه مد نظر عالمان و یا سرمایه گذاران در حوزه دانش وجود داشته است. برخی بدنبال اهداف شخصی و یا گروهی، برخی بدنبال بهتر شدن کیفیت زندگی و حتی برخی صرفا بدنبال ارضای حس کنجکاوی علم را پیش برده اند. البته بماند که خود من خیلی اعتقاد ندارم هرچه علم گفت لزوما در همه شرایط صحیح است. شاید علمهایی مانند فیزیک و یا شیمی اینگونه باشند مثلا هر وقت در میدان جاذبه زمین سیبی را رها سازید به طرف مرکز زمین حرکت می کند و این استثنا ندارد. اما در برخی از علوم مانند علم مدیریت اینگونه نیست و قواعدی که بعنوان اصل بیان شده است بطور مکرر نقض شده است. به همین خاطر در این علوم ما بیشتر با نظریه مواجه هستیم تا اصل. نمونه آن مبحث انگیزش است که هنوز کسی نتوانسته برای آن فرمولی پیدا کند که همیشه و برای همه افراد مؤثر باشد. از این بحث بگذریم و به موضوع اصلی بپردازیم...

دانشگاه بعنوان یکی از مراکز آموزش و توسعه علم در جوامع امروزی نقش مهمی در سیر زندگی بشریت داشته است (البته نه دانشگاههای ما !) رویکرد دانشگاه از دو زاویه قابل بحث است، یا صرفا به آموزش و توسعه علومی بپردازد که ساخته دهن بشر هستند و نمود بیرونی ندارند مانند علم ریاضی که بشر بر اساس یک سری قراداد به توسعه آن مشغول است. و یا ارتباط نزدیک با محیط پیرامونی خود داشته باشد و سعی در کشف روابط بین اجزای آن و یا حل مشکلات ناشی از تعامل نادرست آن اجزا نماید که مثال آن علوم فیزیک، شیمی و یا مدیریت می باشد. یکی ازین اجزا محیطی، سازمانها می باشند. من می خواهم بحث را محدود به سازمانهای صنعتی و یا اختصارا صنعت سازم تا خیلی بحث پراکنده جلوه نکند.

در علومی که به سازمان می پردازند (مانند علم مدیریت) دو مساله خیلی مهم هستند: درک صحیح دانش فعلی مدیریت  و درک صحیح سازمانهای امروزی به منظور توسعه دانش مدیریت. حتما موافقید که هر دوی اینها نیاز به حضور در سازمانها و تفکر عمیق به واقعیات موجود در آنها و سپس تطبیق آن واقعیات با نظریات مدیریت دارد. آن وقت است که دانش مدیریت به اصطلاح در ذهن دانشجو جا می افتد و میتواند برای آن بخشی از یافته های خود که پاسخ سوالهای خود را در دانش فعلی نمی یابد به تفکر، تحقیق، فرضیه سازی، آزمایش و نهایتا بسط دانش مدیریت بپردازد. در غیر اینصورت دانشجوی مدیریت صرفا در فضای ذهنی خود و در سازمان ذهن ساخته! خود سیر خواهد کرد و در مواجهه با سازمانهای واقعی عملا دچار ناکارآمدی در فهم مسائل و ارائه راهکار حل مشکلات خواهد شد.

عقیده شخصی من اینست که درک صحیح دانش مدیریت بجز با حضور مداوم و طولانی (همانند کارکنان سازمان) در سازمان و یا صنعت اتفاق نخواهد افتاد. حتی صرف ناهار با سایر کارکنان می تواند در این درک نقش داشته باشد. اما مسئله ای که حائز اهمیت است این است که فراگیری دانش مدیریت و حضور در سازمان رابطه طولی ندارند بلکه باید همزمان اتفاق بیفتند.یعنی فراگیر باید همزمان با حضورش در سازمان یا صنعت از دانش مدیریت اطلاع کافی داشته باشد تا بتواند مسائلی را که با آنها مواجه می شود تحلیل کند و هیچ گاه به اصطلاح در آن سازمان حل نشود!

در هر صورت در کشور ما از وضعیت آرمانی فاصله ای بسیار زیاد داریم و به عقیده من هنوز هم هیچ راهکاری برای این منظور ارائه نشده است. اساتید و دانشجویان ما از مسائل سازمان و صنعت فاصله دارند و مدیران ما از علوم روز مدیریت و گاها هم که آموزش می بینند در سنینی هست که شاکله فکری آنها در صنعت کاملا سخت شده و آموزشها عملا نمی توانند آن تاثیر را که لازم است داشته باشند. و یا امکان بکارگیری آن دانشها بدلیل وجود مشکلات در واحدها و سازمانهای دیگر توسط مدیر فراگیر علوم مدیریت امکان پذیر نیست. البته در این مورد به نظر من مشکل اساسی محتوی آموزشی است که سنخیت با شرایط و سازمانهای ایرانی ندارد و این هم یکی دیگر از آفتهای جدایی دانشگاه و صنعت می باشد. بهر حال راه درازی در پیش داریم ... یک جو همت باید...

 

 


» نظر