خب , الان کوفته و خسته رسيدم خونه . امسال هم تموم شد .
در مورد خودم اين شعر مصداق داره :
با لبهاي تشنه
به عکس يه چشمه
نرسيد تا ببينه
صدا ... صدا....
قطره آب ... قطره آب
در مورد سهميه اي ها اين شعر يادم اومد :
گنجشگک اشي مشي
لب بوم ما نشين
برف مياد ؛گوله ميشي ؛ ميوفتي تو حوض نقاشي
کي ميگيره
فراش باشي
کي ميکشه
قصاب باشي
کي مي پزه
آشپز باشي
کي مي خوره
حکيم باشي
در مورد کساني هم با تلاش خودشون به چيزي که شايستش بودند رسيدند اين شعر يادم مياد :
چون همسفر عشق شدي مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش